سلام غزل بابا.
سلام سرمایه ی عظیم معنوی من.
کارنامه ات را دیدم . اشکال از یاهو نبود. اشکال از باباست.
آخر در سفر بودم. و مسایلی گذشت بر من که بعد در باره اش مفصل حرف میزنم.
( راستی یکی نیست بگه آخه اگر در دنیای خیالی مان تلفن نیست پس چطور ایمیل هست؟ )
پرینت گرفتم و دادم روی مقوای کاهی رنگ چاپش کنند. راستش کارنامه های تحصیلی دوران ما بیادماندنی تر بود. حداقل به انسان احترام می گذاشتند و روی یک برگه ی خیلی کوچولو چاپش نمیکردند . تازه گاهی جایی هم برای نظر اولیا می گذاشتند.
برایت عطرهای مادرت را همانطور که خواسته بودی فرستادم.و یک بغچه بهار نارنج قاطی گلهای نرگس وحشی.
یک هدیه هم ضمیمه ی این نامه است که امیدوارم سالم به دستت رسیده باشد.
جان بابا انقدر غصه نخور. خب خیلی ها این شکلی زندگی میکنند. یادم است یک کارآگاه ناوارو بود که با دخترش زندگی میکرد .
و توی خیلی فیلمها دختر و بابا زندگی میکنند.
انشالله درسهایت تمام می شود و همدیگر را خواهیم دید.و اما در جواب نمی دانمی که گفتی باید عرض کنم مسند قضاوت را هم از من به ارث برده ای.
من هیچوقت به مادرت ظلم نکردم. همیشه به فکر آسایش و عزتش بودم.
هرچند برعکس این مساله را برداشت کردند.
برداشتهای دیگران مهم نیست. مهم آنست که به خوبی و درستی نیتم اطمینان داشتم.
می دانی . خیلی چیزهای خوب ظاهری و باطنی هم هست که کسی از والدینش به ارث نمی برد. و آنها هدیه ی اختصاصی خداوند است. یا به قول امروزی ها special package
سلامم را به دوست جدیدت و پدر و مادرش برسان.
نمی خواهم ادای چارلی چاپلین و آن نامه ی معروفش به دخترش را دربیاورم. ( آن نامه منسوب به چارلی هست) ولی میخواهم بگویم خوشبختی باید از درون تو بجوشد . خیلی ها جاهای خالی زیادی در زندگی شان دارند که سعی میکنند آنها را یا فراموش کنند یا بر سوگ خالی بودنشان بگریند یا با چیزها و کسان دیگری پر کنند اما همین جاهای خالی هم زیبا هستند . گاهی از جای خالی ای مانند شکاف و روزنه ی سقفی ترک خورده می توان پرتو خورشید را دید و ذرات معلق در هوا را.
خودت مثال اضافه کن به این قضیه.
خود تو یک خوشبختی بزرگ برای من هستی که از درون یک خلاء جوشیدی و حال و روز مرا خوش کردی.
نوشته بودی تا سوم دبستان لااقل در مجاز وهم من زندگی کردی. تو هنوز هم در وهم من زنده هستی . هنوز و همیشه. ادامه ات خواهم داد.
به کلبه ی عاشقانه ی پدر و مادر دوستت غبطه نخور. کلبه ی ما هم زیباست.
آنقدر باهوش هستی که ادامه ی حرفهایم را خودت می توانی ننوشته بخوانی
خیلی مواظب خودت باش. پدرت را ببخش . من همیشه زندگی ام را و کانون گرم کلبه مان را دوست دارم.
هیچ چیز حرمت خانه مان را نخواهد شکست.
همیشه دلواپستان هستم . باران که می بارد راه می افتم و گرمای یک مثلث پرمهر را در قلب خودم حس میکنم.
تو را بسان دلیل پاکی عشقم به مادرت می دانم و دوست دارم.
پدرت خسته نیست.
برای فرزندم کوه خواهم ماند .
باز هم برایت می نویسم.
اینجا هوا خوب است فقط هوای آدمها سرد است .
ادامه داشته باش. ادامه خواهم داشت.
قربان تو
پدرت